هرجمعه كه فرا ميرسد, من از طلوع تا غروب خورشيد, چشم انتظار آن وعده الهي هستم تا چشمانم به ديدار پدر امت روشن شود. براي ما جمعهها رنگ و بويي خاص دارد و با بقيه ايام هفته متفاوت است, چه آنكه اين روز به مولايمان مهدي (عج) تعلق دارد. مولاي من! در طول اين چند بهار كه از عمرمان ميگذرد, اينچنين پناهگاه امني را پيدا نكردهايم كه حرفهاي دلمان را با او بگوييم, زيرا به خوبي ميدانيم كه شما, سخن دل را ميشنوي و همواره به فكر محبان و شيعيانت هستي. درست است كه هرگاه بر مشكلات انبوه برميخوريم و از همه جا رانده و مانده ميشويم , ناگهان برق اميدي در دلمان هويدا ميگردد كه دل را به آرامشي دست نيافتني سوق مي دهد. اما چقدر بايد رو سياه و شرمنده باشيم كه تنها وقتي به مشكلات بر ميخوريم به ياد تو پدر مهربان ميافتيم و تو را ميخوانيم. آيا كسي كه همچون پدري مهربان, در همه حال به يادمان است, اينچنين بايد محبتش را پاس بداريم؟ شرمساريم و شرمنده و ميدانيم اگر دستگيري آن مولاي بزرگوار نبود, حال اين چنين پراميد نبوديم.